logo

ادبیات در تاروپود فرش؛ریشحند دلالان

ادبیات در تاروپود فرش؛ریشحند دلالان

 

ادبیات در تاروپود فرش؛ریشحند دلالان

خانه فرش دستیاف ایران – جهان فرش :

سال۱۳۷۰دوم دبستان زمستاناوضاع مالی خانواده خراب بود. حقوق معلمی پدرم ۸۲۰۰ تومان .مادرم قالی تنید. قالیچه ای با نقش نائین زمینه اُکر. من بافت قالی یاد گرفتم. چقدر عاشق قالی بافی شدم. دیگردنبال بازی های کودکانه و کوچه گرد نبودم . من خواب آن کفش های کوهدشت رامی‌بینم. نخ فروش به شرط آنکه در پایان بافت قالی رابرای اوببریم به ما نخ نسیه داد. ولی…..نخ فروش سر ما کلاه گذاشت…؟ ونخ هایش را نمناک به ما فروخت. پدرم کنار بخاری او را فحش داد و گفت: نخ های خامه توی یک کیلو ۳۰۰ گرم نم دارند.
…ومن آرزو کردم کاش شکم گنده نخ فروش بترکد. قالی که تمام شد مادرم با اشتیاق نخ های تارراپاره کرد. صدای خرت خرت پاره شدن تارها نوای موسیقی شادی بود برای ما. پدرم قالی را برای او برد. ولی….. بعداز یک ماه دلال پول قالی را نداد. مادرم آرام گریه کرد. وپدرم کلافه مدام سیگارهما،بدون فیلتر کشید. با پدر رفتیم مغازه دلال.
پدر مرا نشان داد و بلند فریاد زد :

بی پدر می خواهم برای این بچه کفش بخرم.
آنوقت آرزو کردم کاش عباس آقا کفش های کوهدشت را نفروشد.
چند روز بعد پدر آمد. خندان. برای من و برادرم کفش خرید.
گل های قشنگ و رنگارنگ قالی ها برای مادرم ریشخند دلالان بود.

 

 

 

 

ادبیات در تاروپود فرش؛ریشحند دلالان

 

 

منبع : مبرزا کارپت







کلیدواژه ها: ، ، ، ،


دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت‌گذاری شده‌اند .

* نام :
* ایمیل :
وب سایت :